شاید شنیده باشید افرادی پولهای زیادی خرج رفتن پیش معروفترین تراپیستها میکنند، اما باز هم آرام نمیشوند. دردهایشان همانطور کنارشان ایستاده؛ مثل دیوی دو سر که آرامش را به مبارزه میطلبد.
مراجعه به روانشناس ایدهی خوبیست؛ اما در کنار آن یک راه مکمل هم وجود دارد:
جادوی نوشتن.
وقتی شرایط سخت شد، در گوشهای آرام بنشینید. یک خودکار و یک کاغذ کافیست. حتی اگر اولش فقط خطخطی کنید یا جملههایی بنویسید که هیچ معنایی ندارند، مهم نیست. موضوع این نیست که چه مینویسید یا چطور مینویسید؛ مهم این است که بگذارید دلتان برای چند لحظه حرف بزند.
کاغذ قضاوت نمیکند، سؤال نمیپرسد، توقع هم ندارد. فقط گوش میدهد.
همین که شروع میکنید، ذهنِ شلوغتان آرامآرام باز میشود؛ مثل اتاقی که مدتها درش بسته بوده و حالا با باز شدن یک پنجره، هوای تازه داخل میدود. نوشتن قرار نیست معجزه کند، اما یک چیز را خیلی خوب بلد است:
سبک کردن.
گاهی از ته دل فقط مینویسید «خستهام»، و همین یک کلمه، دریچهای را باز میکند.
نوشتن یک پناهگاه است؛ پناهگاهی بیهیاهو و امن،
جایی برای نفس کشیدن وقتی دنیا روی شانههایتان سنگین میشود.
و گاهی همین چند لحظهی نفس کشیدن… همان چیزیست که ما را نجات میدهد.
