دلنوشته 1

«لَا یَحْمِلُ هٰذَا الْعِلْمَ إِلَّا أَهْلُ الصَّبْرِ وَ الْبَصَرِ.» هیچ‌کس نمی‌تواند بار دانش را بردارد مگر اهل صبر و روشن‌دلی باشد. «امام علی علیه السلام »

باور داشته باش...

Fatemeh Abbasi
08:32 1400/6/19
180
0 2
باور داشته باش...

 

پرنده‌ای که روی شاخه نشسته

هیچوقت نمیترسه شاخه بشکنه؛

چون اون به شاخه اعتماد نکرده

بلکه به بال های خودش اعتماد داره.

همیشه به خودت  باور داشته باش...

اینکه وقتی ایمان بياورید که چيزی ناممکن است، فکرتان در پی دلایلی میگردد که این مطلب را اثبات کند؛ ولی وقتی ایمان حقيقی داشته باشيد که کاری شدنی است، فکرتان راه ھای انجام آن را مییابد. ایمان داشتن به امکان تحقق مسائل، در حقيقت جاده را برای راه حلھای خلاق، ھموار میسازد؛ در حالی که ایمان داشتن به عدم تحقق آنھا، تفکری ویرانگر است. این نکته را میتوان به تمام موقعيتھا - چه بزرگ و چه کوچک - تعميم داد.

آن دسته از اقتصاد دانانی که اعتقاد دارند رکودھای اقتصادی اجتناب ناپذیر است، نمیتوانند راه ھای خلاقی برای شکستن این دور باطل در اقتصاد، پيدا کنند. اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشيد، میتوانيد راه ھایی برای دوست داشتن یک فرد پيدا کنيد. اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشيد، میتوانيد راه حلھایی برای مشکلات شخصیتان پيدا کنيد. اگر اعتقاد به توانایی خود داشته باشيد، میتوانيد راھی برای خریدن خانهای بھتر که آرزوی خریدنش را دارید پيدا کنيد. ایمان، نيروھای خلاق را آزاد می کند و فقدان ایمان، آن نيروھا را به بند میکشد. برای نيل به تفکر خلاق، ایمان داشتن را یاد بگيرید.» 

ایمان به نامحدود از دیدگاه عرفا ایمان داشتن، تکيه به سرچشمه نامتناھی قدرت است و باوری خدشه ناپذیر و محکم به حضور فعال او در امور. در واقع این نگاه به این حقيقت بازمی گردد که تو مخلوق خدایی که بی نھایت است. او تو را به صورت خود آفریده پس تو نيز نامحدودی اگر نامحدود ببينی. ایمان داشته باش اما نه به خود که به خدای قادر خود. ایمان داشتن به خود امروز ھست اما شاید فردا نباشد اما او ھميشه ھست توانا و بی نقص و حاضر...

اعتماد به خود چگونه به دست می آید؟

معنای اصطلاح اعتماد به نفس

اعتماد به نفس یا اطمینان به نفس به این معناست که به‌طور کلی آدمی به خود بگوید "من درزمینهٔ انجام کارها می‌دانم و می‌توانم."

اساسی ترین بخش شخصیت انسان اعتماد به نفس اوست .برخوردار بودن از یک اعتماد به نفس سالم برای هر انسانی لازم و ضروریست.

در واقع اعتماد به خود یعنی فرد خودرا به طور کامل و همان گونه که هست باور دارد .اگر مسئولیتی در حد توان به او واگذار شود ازآن فرار نمیکند و تلاش و کوشش میکند تا آن مسئولیت را به انجام برساند.

تاثیر خانواده در اعتماد به نفس فرد

خانواده از مهم ترین نهاد و اجزای یک جامعه می باشد .مهم از این جهت که خانواده مکانی است که شخصیت و عقاید و تفکرات انسان در آن شکل می پذیر د .

بنابر این میتوان گفت تاثیر زیادی برروی مراتب اعتماد به نفس دارد.

از اعمالی که خانواده می توانند انجام بدهند این است که :

1.همواره اورا در تمامی مراحل زندگی تشویق کنند و دوستش بدارند

2.حمایت وپشتیبانی از فرزندان به خصوص حمایت عاطفی

3.کمک کردن به فرزند برای یافتن  یک هدف واقعی

4 .بودن یک الگودرست اخلاقی و ورفتاری برای فرزند

5.اهمیت دادن به علایق البته به اندازه

6.نظریه خواستن ازاوطبق سن فرد

و....

 

انرژی توپ

Fatemeh Abbasi
16:28 1400/6/16
128
0 1

اگر انرژی خوبی به سمت دنیا بفرستیم ، دنیا هم انرژی خوب را به سمت ما برمیگرداند و این یعنی با تغییر افکارمان میتوانیم آن زندگی جادویی را که میخواهیم داشته باشیم.

فقط کافیست که از احساسمان درست استفاده کنیم و افکاری را به سمت دنیا و کائنات بفرستیم که حس خوبی را ایجاد کند و کائنات با برگرداندن این حس به ما این حس خوب را تشدید میکند!

آزمایشی صورت گرفت و در آن شکل امواج را زمانی که یک انسان افکار مثبت داشت را با زمانی که همان انسان افکار منفی داشت بررسی کردند!جالب است که بدانید افکار مثبت دارای شکل هندسی کاملا متقارنی هستند که براحتی می توانند همانند های خود را دریافت و برگردانند!

اما امواج منفی بصورت کاملا نامتقارن هستند و باعث ایجاد اختشاش در مسیر دریافت افکار مثبت به سمت ذهن ما میشوند!

و مهمترین مسئله ایی که ثابت شده این است که امواج شکل گرفته از افکار منفی به مراتب ضعیفتر از امواج شکل گرفته از افکار مثبت هستند و این بهترین خبری هست که می توان شنید!

پس یک فکر مثبت شما و احساس خوب شما ، قدرت چندین فکر منفی و احساس بدِ شما را از بین می برند!!!!

 

میخواستم اورا خوشحال کنم...!

معلمی تعریف می‌کرد :

در مدرسه ابتدایی بودم ؛ مدتی بود تعدادی از بچه‌ها را برای یک سرود آماده می‌کردم .

به نیّت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان ..

پدر و مادرشان هم برای مراسم دعوت شده بودند و بچّه‌ها در مقابل معلّمان و اولیاء سرود را اجرا خواهند کرد ..

چندین بار تمرین کردیم و سرود رو کامل یاد گرفتند .

روز مراسم بچه‌ها را آوردم و مرتبشان کردم ..

باهم در مقابل اولیاء و معلّمان شروع به خواندن سرود کردند ...

ناگهان دختری از جمع جدا شد و بجای خواندن سرود شروع کرد به حرکت انجام دادن جلوی جمع .

دست و پا تکان می‌داد و خودش رو عقب جلو می‌کرد و حرکات عجیبی انجام می‌داد ..

بچه‌ها هم سرود را می‌خواندن و ریز می‌خندیدند ، کمی مانده بود بخاطر خنده‌شان هرچه رشته کرده بودم پنبه شود .!

سرم از غصه سنگین شده بود و نمی‌تونستم جلوی چشم مردم یک تنبیه حسابیش هم بکنم ...

خب چرا این بچّه این کار رو می‌کنه ؟! چرا شرم نمی‌کنه از رفتارش؟! این که قبلش بچّه ی زرنگ و عاقلی بود !!

نمونه ای خوب و تو دل بروی بچّه‌ها بود !!

رفتم روبرویش ، بهش اشاراتی کردم ، هیچی نمی‌فهمید ...

 به قدری عصبانی‌ام کرده بود که آب دهانم را نمی‌توانستم قورت دهم .

خونسردی خود را حفظ کردم ، آرام رفتم سراغش و دستش را گرفتم ، انگار جیوه بود خودش را از دستم رها کرد و رفت آن طرف‌تر و دوباره شروع کرد .!

فضا پر از خنده حاضران شده بود ، همه سیر خندیدند ...

نگاهی گرداندنم ؛ مدیر را دیدم .. رنگش عوض شده بود ، از عصبانیت و شرم عرق‌هایش سرازیر بود .

از صندلیش بلند شد و آمد کنارم ، سرش را نزدیک کرد و گفت : فقط این مراسم تمام شود ، ببین با این بچه چکار کنم ؟! اخراجش می‌کنم ، تا عمر دارد نباید برگردد مدرسه ...

من هم کمی روغنش را زیاد کردم تا اخراج آن دانش‌آموز حتمی شود ..

حالا اون کسی که کنارم بود ، مادر بچّه بود ، رفته بود جلو و تمام جوگیر شده بود ..

بسیار پرشور می‌خندید و کف می‌زد ،

دخترک هم با تشویق مادر گرمتر از پیش شده بود ..

همین که سرود تمام شد پریدم بالای سن و بازوی بچه را گرفتم و گفتم :

چرا اینجوری کردی؟!

چرا با دوستانت سرود را نخواندی؟!

دخترک جواب داد :

آخر مادرم اینجاست ، برای مادرم این ‌کار را می‌کردم !!

معلّم گفت : با این جوابش بیشتر عصبانی شده و توی دلم گفتم : آخر ندید بَدید همه مثل تو مادر یا پدرشان اینجاست ، چرا آنها اینچنین نمی‌کنند و خود را لوس نمی‌کنند ؟!

چشمام گرد شد و خواستم پایین بکشمش که گفت :

خانم صبر کن بگذار مادرم متوجه نشود ، خودم توضیح می‌دهم ؛ مادر من مثل بقّیه مادرها نیست ، مادر من "کرولال" است ،

چیزی نمی‌شنود و من با آن حرکاتم شادی و کلمات زیبای سرود را برایش ترجمه می‌کردم ...

 تا او هم مثل بقّیه ی مادران این شادی را حس کند .!

این کار من رقص و پایکوبی نبود ،

این زبان اشاره است ، زبان کرولال‌ها

همین که این حرف‌ها را زد از جا جهیدم ، دست خودم نبود با صدای بلند گریستم ، و دختر را محکم بغل کردم !!

آفرین دختر ، چقدر باهوش ، مادرش چقدر برایش عزیز ، ببین به چه چیزی فکر کرده ؟!!!

فضای مراسم پر شد از پچ‌پچ و درگوشی حرف زدن و ... تا اینکه همه موضوع را فهمیدند ،

نه تنها من که هرکس آنجا بود از اولیا و معلّمان همه را گریاند !!

از همه جالبتر اینکه مدیر آمد و عنوان دانش‌آموز نمونه را به او عطا کرد !!!

با مادرش دست همدیگر را گرفتند و رفتند ، گاهی جلوتر از مادرش می‌رفت و برای مادرش جست و خیز می‌کرد تا مادرش را شاد کند !!

هیچوقت  زود عصبانی نشو ، زود از کوره در نرو ، تلاش کن زود قضاوت نکنی ، صبر کن تا همه‌ی زوایا برایت روشن شود تا ماجرا را درست بفهمی !!..

برچسب‌ها :

#حکایت   

آخرین مطالب

پربازدیدترین مطالب

محبوب‌ترین مطالب

جنجالی‌ترین مطالب

حس خوب

حس خوب

2 نظر
Fatemeh Abbasi Fatemeh Abbasi
دوشنبه، 18 مرداد 1400