دلنوشته 1

«لَا یَحْمِلُ هٰذَا الْعِلْمَ إِلَّا أَهْلُ الصَّبْرِ وَ الْبَصَرِ.» هیچ‌کس نمی‌تواند بار دانش را بردارد مگر اهل صبر و روشن‌دلی باشد. «امام علی علیه السلام »

حکایت ذوالقرنین

Fatemeh Abbasi
11:41 1400/5/21
77
0 0

 

«ذوالقرنين» پادشاهي نيكوكار بود كه خداوند در زمين به او قدرتي بسيار داده بود واسباب و لوازم حكومت و پيروزي را برايش فراهم كرده بود. او حاكمي نيرومند و عادل بود. فهميده و دورانديش بود و در سرزمين به آباداني و عمران ميپرداخت. او مملكت را به رشدو ترقي ميرساند و مردم را به امنيت و آسايش. با مردم رفتاري نيكو ومهربانانه داشت و به همين خاطر بود كه مردم نيز او را از خود ميدانستند و از او پيرويو اطاعت می نمودند.به این پادشاه نیکو کار در قرآن کریم ، سوره کهف آیات 83 _98 اشاره شده است.

درمورد ذوالقرنين گفته اند كه روزي همراه سپاهي بسيار به فراواني مور و ملخ از مرزهاي مملكت خود خارج شد. اما نه براي ظلم و ستم، بلكه براي گسترش عدل و داد و اين كه اگر در جايي مظلومي را ديد، او را كمك كند و اگر ستمگري را ديد، او را از ستم باز دارد.

او ميخواست در روي زمين عدل و داد گسترش يابد و ستم و فقر و بيچارگي را از مردم دور سازد. پس به راهش ادامه داد و رفت و رفت تا اين كه در هنگام غروب خورشيد به اقيانوس اطلس رسيد. آنجا كه عرب ها به آن درياي تاريكي ها مي گفتند و پنداشتند كه خشكي به پايان رسيده و اينجا ديگر انتهاي دنيا و كره ي زمين است.

ذوالقرنين همراه سپاهش در محل تلاقي يكي از رودخانه ها با اقيانوس توقف كردند. در آنجا به دليل اين كه محل برخورد دو آب با هم بود از سرعت آب رودخانه كاسته ميشد و گياهان و چوب هاي سبك و هر آنچه را كه آب در مسير با خود آورده بود، جمع شده بود و بركه اي از لجن به وسعت زياد ايجاد شده بود چون در هنگام غروب خورشيد بود، فكر ميكردند كه خورشيد درحال وارد شدن به لجن زار است.

در آنجا مردمان زيادي از رنگ ها و زبان هاي مختلف گرد ذوالقرنين جمع شدند. بعضي از آنها به خداوند ايمان داشتند و بعضي ديگر كافر بودند. آنان همچون انسان هاي اوليه زندگي ميكردند و در رنج زحمت به سر ميبردند.

همچنان كه گفتيم ذوالقرنين به هدف اصلاح و هدايت مردم و نشر عدالت از سرزمين خود خارج شده بود و با اين هدف وارد سرزمين آن مردمان شد. وقتي آنان را ديد، همگي را جمع كرده و براي آنان فرماني صادر كرد. مردم آن ديار چون سپاهيان انبوه و قدرت فراوان ذوالقرنين را ديدند، يقين پيدا كردند كه ميتواند فرامين و دستورات خود را اجرا نمايد.

 گفتار ذوالقرنين چنين بود:

اي مردم! تجاوزكاران و ستمگران و آناني كه قوانين خداوند را رعايت نميكنند، در اين دنيا به وسيله ي ما به شدت تنبيه خواهند شد و در جهان آخرت نيز نزد پروردگار عذاب سختي در انتظارشان است. عذابي كه بشر در زندگي خود هيچگاه و در هيچ زماني آن را درك نكرده و نچشيده است و اما ما با مؤمنان نيكوكار در اين دنيا به مهرباني و عطوفت رفتارميكنيم و در زندگي بر آنان سخت نمي گوييم و با آنان مهربان خواهيم بود »

اين قانون كه ذوالقرنين صادر كرد، در وضع و حال آن مردم اثر بسيار مهمي داشت؛ چرا كه آنان را به سوي نيكي كشاند، آنها را به راه راست آورد و دگرگوني عظيمي در زندگيشان پديد آورد. ذوالقرنين تنها به اين دستور اكتفا كرد. ديگر نه جنگي روي داد و نه خوني بر زمين ريخته شد چون ذوالقرنين هدفش اصلاح بود و مردم هم بلافاصله از او پيروي ميكردند.

اين سلطان مقتدر با اين سپاه انبوه و نيرومند و اين حكومت عادل تصميم گرفته است كه متوقف نشود، بلكه به راه خود ادامه دهد تا سرزمين را از خير و بركت پر كند و خداوند به ذوالقرنين امر كرده بود كه وسيله ي خير و صلاح مردم در دنيا باشد و در اين مسير حركت كند .

او در دورترين نقطه ي مغرب به سرعت به سوي مشرق حركت ميكرد و به دنبال اسباب و امكانات جديد جهت رفاه حال مردم و اصلاح آنان مي بود و در اين راه با توكل بر خداوند متعال بر نيروها و امكاناتش مي افزايد.

«سپس از اين وسيله استفاده كرد(و براي بازگشت راه مشرق را در پيش گرفت).

 تا وقتي كه به محل طلوع خورشيد رسيد. ديد كه آفتاب بر مردماني مي تابد كه براي حفظ خود از آن، ما پوششي (به نام جامه يا سرپناهي به نام خانه) بهره ي ايشان نكرده بوديم.

 همانگونه (در حق مردمان مشرق زمين رفتار كرد كه دربارهي مردمان مغرب زمين رفتار كرده بود) و ما از آنچه داشت و آنچه ميكرد، كاملاً مطلع بوديم .»

سوره کهف آیه 89_91

 

ذوالقرنين وظيفه ي خود را كه اصلاح بين مردم در غرب و شرق بود، انجام داد و سپس به پايتخت حكومت خودش در يمن بازگشت.

 او در حالي كه پيروزي هاي فراواني به دست آورده بود و سرزمينهاي زيادي را فتح كرده بود، با اين حال هر چه بيشتر در مقابل پروردگار فروتن ميشد. او به جاي اين كه متكبر و مغرور شود و با نيروي فراوانش بر مردم ستم براند، بيش از پيش نرم خو و متواضع بود. چون اعتقاد داشت كه همه ي اين فتوحات و پيروزي ها به ياري خداوند بوده است.

پس در مقابل نعمت ها و ياري خداوند بزرگ بايد سپاس گزار بود نه متكبر و مغرور.

 در راه قبل از اينكه به سرزمين و وطن خود برسد، خبرهايي به او رسيد كه در سرزميني كه در ميان دو سد واقع شده است، فتنه و آشوب روي داده است و ثروتمندان و زورمندان بر فقيران و مستضعفان ستم ميرانند و آنان را به بند و زنجير كشيده اند.

ستمگران از سرزميني ديگر آمده اند و بر سرزمين و مملكت آنان مسلط گشته اند و اهالي آنجا را در رنج و زحمت انداخته اند. پس ذوالقرنين چاره اي به جز ياري و كمك به آنان نديد.

او با خود عهد بست كه به ياري آنان بشتابد و تا دفع ظلم و ستم از آنان از پاي ننشيند. پس از بازگشت به سرزمين خودش، يمن، منصرف شد و راه جهاد در راه خدا را در پيش گرفت.

 

يأجوج و مأجوج

سرزميني كه گفته شد، در بين دو سد در خاور دور در وسط قاره ي آسيا قرار گرفته بود و اهالي آنجا هم چون انسان هاي نخستين زندگي ميكردند هيچ دين و آيين آسماني به آنها نرسيده بود و در بي خبري كامل قرار داشتند.

گروههايي از لشكريان يأجوج و مأجوج در مسير خود هر چند مدت يك بار بر آنان مي تاختند و آنان را مورد ستم و اذيت و آزار قرار ميدادند. لشكريان يأجوج و مأجوج به هر جا ميرفتند، درآنجا فساد برپا ميكردند، ستم ميكردند و سرها مي بريدند.

 بعضي مواقع آنقدر قتل و كشتار به راه مي انداختند كه جوي خون روان ميشد و مردم را با اين حال رها ميكردند و هيچگونه كمك و ياري به آنها نمي نمودند. اين ستمگري ها و وحشيگري هاي آنان پي در پي ادامه داشت و اهالي بين دو سد قادر به مقاومت و مقابله با آنان نبودند و نمي توانستند آنان را از سرزمين و ديار خود برانند.

هنگامي كه ذوالقرنين با آن سپاه نيرومندش به مردم آن سرزمین رسيد، آنان در ابتدا فكر كردند كه او نيز مانند يأجوج و مأجوج با ايشان رفتار خواهد كرد.

 پس به محض ديدن سپاه و لشكر ذوالقرنين همگي از ترس به كوه ها پناه بردند و خانه و كاشانه و باغ و ميوه هاي خود را رها كردند. ولي او به آنان اطمينان داد و نظرشان را عوض كرد. با آنان به نيكي و احترام رفتار كرد و برايشان شرح داد كه قصد و هدفش ياري و كمك به آنان است و او آمده تا اذيت و آزار ستمگران سپاه يأجوج و مأجوج را از سر آنان كم كند.

«مردمان آنجا، هنگامي كه قدرت و امكانات ذوالقرنين را ديدند، بدو) گفتند: اي ذوالقرنين! يأجوج و مأجوج در اين سرزمين تباه كارند (و بر ما تاخت مي آورند).آيا براي تو هزينهاي معين داريم كه ميان ما و ايشان سد بزرگ و محكمي بسازي؟

(ذوالقرنين) گفت: آن چه پروردگارم از ثروت و قدرت در اختيار من نهاده است، بهتر است از آنچه شما پيشنهاد ميكنيد. براي اندوختن اموال نيامده ايم. سپس مرا با نيرو ياري دهيد، تا ميان شما و ايشان سد بزرگ و محكمي بسازم»

سوره کهف آیه 94 و95

 

هنگامي كه آن قوم به نيت خير و نيك ذوالقرني پي بردند، از او خواستند كه در سر راه يأجوج و مأجوج مانعي قرار دهد كه راه را بر آنان سد كند و از روي سادگي و بي آلايشي خود به او پيشنهاد مزد و پاداش فراواني كردند.

ذوالقرنين پيشنهاد آنان را شنيد خنديد و گفت: اي مردم! اين نيرويي كه شما ميبينيد، فقط خدا به من داده و كسي جز او چنين قدرت و حكومتي به من نداده است و از اين قدرت و امكانات فقط در راه خير و صلاح بهره گيري ميكنم و خداوند نيز در اين راه تمامي اسباب و امكانات را در اختيار من قرار داده است و من رضايت و خشنودي او را با تمام ثروت ها و نعمت هاي دنيا عوض نميكنم اي مردم! بدانيد كه پاداش مرا فقط خدا خواهد داد.

ذوالقرنين ديد كه سادهترين راه ساختن سد، گرفتن و پركردن فاصله ي دو كوه بلند بود كه آب رودخانه از ميان آنها ميگذشت. پس، از آن قوم خواست كه با نيروي كار او را ياري دهند و در اين راه از توان و قدرت جسماني خود استفاده كنند به دستور ذوالقرنين تكه هاي بزرگ آهن را بر روي هم قرار دادند تا ارتفاع آنها بلند شد و فاصله ي ميان دو كوه را پر كرد و مانع از آمدن آب به آن سو ميشد.

 پس هنگامي كه ارتفاع قطعه هاي آهن بلند شد، باز دستور داد كه روي آن آتش بزرگي روشن كنند، به گونه اي كه آهن ها را ذوب كند. سپس دستور داد سرب گداخته و مذاب را بر روي آن بريزند تا تمامي سوراخ ها و درزهاي موجود در بين قطعه هاي آهن پر شود و به هم بچسبند.

 پس از آن كه آهن هاي گداخته و سرب ذوب شده سرد شد، فاصله ميان دو كوه را آنچنان پر كرد و كوهها را به هم وصل نمود كه انسان فكر ميكرد، دو كوه نيستند، بلكه يك كوه واحد میباشد و چون ارتفاع آن زياد بود كسي قادرنبود بر روي آن برود وروي آن قدم بزند و كسي به آن جا دسترسي نداشت.

 به همين دليل يأجوج و مأجوج قادر به لشكركشي به آن جا نبودند و نميتوانستند آنان را همچون گذشته مورد تاخت و تاز قرار دهند و خداوند اهل آنجا را از شرو فتنه نجات داد و آنان را ياري كرد.

 پس از اين كه ذوالقرنين در آن جا نيز وظيفه ي خود را انجام داد بدون ان كه مغرور شود و قدرت و نيرو او را سرمست گرداند، همچنان در برابر خدا سجده ي شكر به جاي مي آورد و او را به خاطر اين همه نعمت شكر ميكرد و همچنان كارهاي نيك و شايسته انجام ميداد و در هر حال خود را به خدا ميسپرد و كارهاي خود را به او واگذار ميكرد. پس، از مسيري كه آمده بود، بازگشت و به سوي سرزمين خود (يعني يمن) رفت.

 

آخرین مطالب

پربازدیدترین مطالب

محبوب‌ترین مطالب

جنجالی‌ترین مطالب

حس خوب

حس خوب

2 نظر
Fatemeh Abbasi Fatemeh Abbasi
دوشنبه، 18 مرداد 1400