دلنوشته 1

«لَا یَحْمِلُ هٰذَا الْعِلْمَ إِلَّا أَهْلُ الصَّبْرِ وَ الْبَصَرِ.» هیچ‌کس نمی‌تواند بار دانش را بردارد مگر اهل صبر و روشن‌دلی باشد. «امام علی علیه السلام »

ماجرای عجیب و باورنکردنی حافظ...!

روزی که حافظ از دنیا میرود برخی مردم به فتوای مفتی شهر شیراز به خیابان میریزند و مانع دفن حافظ در مصلای شهر میشوند، به این دلیل که او شراب خوار بوده است.

فرهیختگان شهر اما با کار مردم مخالفت میکنند. بعد از بگو مگو و بحث زیاد، یک نفر از آن میان پیشنهاد میدهد که کتاب حافظ را بیاورند و از آن فال بگیرند و هر چه آمد بدان عمل نمایند.

کتاب را دست کودکی میدهند تا باز کند و این غزل نمایان میشود:

 

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن دِروَد عاقبت کار که کِشت

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست

همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

 

همه از این شعر حیرت زده میشوند و سرها را به زیر می افکنند. بالاخره دفن پیکر حافظ انجام میشود و از آن زمان حافظ لسان الغیب نامیده میشود.

آخرین مطالب

پربازدیدترین مطالب

محبوب‌ترین مطالب

جنجالی‌ترین مطالب

حس خوب

حس خوب

2 نظر
Fatemeh Abbasi Fatemeh Abbasi
دوشنبه، 18 مرداد 1400