دلنوشته 1

«لَا یَحْمِلُ هٰذَا الْعِلْمَ إِلَّا أَهْلُ الصَّبْرِ وَ الْبَصَرِ.» هیچ‌کس نمی‌تواند بار دانش را بردارد مگر اهل صبر و روشن‌دلی باشد. «امام علی علیه السلام »

 

ـ تا به حال شده این جمله را زندگی کرده باشی؟

چیزهایی که آدم‌ها پنهان می‌کنند، اما چشمِ دلی که دوستشان دارد، همه را می‌فهمد…

با بغضی قدیمی گفت: «بله… سخت‌ترینش آن روز بود.»

من پنج‌ساله بودم؛ مادرم زن جوانی زیبا، اما درمانده برای سیر کردن شکم من.

خانه آرام بود و بغض داشت. 

در همین لحظه پیرزنی، همسایه‌مان، مثل فرشته‌ای بی‌خبر از راه رسید.

به محض باز شدن در، بوی نان بربری تازه تمام حیاط را پر کرد.

من و مادرم ناخودآگاه سمت در دویدیم.

مادر با شرمی که هنوز هم به یادش می‌سوزم تشکر می‌کرد و پیرزن با لحنی محکم می‌گفت:

«اینجور نگو دخترم… این نان حق شماست.»

وقتی به خانه برگشتیم، مادرم از نان و پنیر برایم گذاشت؛

آن‌قدر خوردم که سیر شدم.

باقی‌مانده را با وسواس در پارچه‌ای پیچید و کنار گذاشت.

گفتم: «مامان تو نمی‌خوری؟»

لبخند زد. از آن لبخندهایی که بعدها فهمیدم نه تلخ بود، نه بی‌حوصله…

می‌درخشید.

یک جور رضایت خاموش از اینکه بچه‌اش گرسنه نخوابیده.

من کنار عروسک‌ها نشستم، اما می‌دانستم مادرم گرسنه است.

می‌دانستم نانی که کنار گذاشت، برای شام من بود نه خودش.

سال‌ها بعد فهمیدم آن روز، تمام اولویت‌های زندگی‌ام در همان نگاه مادر شکل گرفت.

و همیشه از خودم پرسیدم:

«اگر روزی مادر شوم و نتوانم مثل او فداکار باشم چه؟»

 

برچسب‌ها :

#دلنوشته   

#داستان کوتاه   

درونگرایی و معضلاتش

Fatemeh Abbasi
23:07 1404/8/23
7
2 1

رفتار های عجیب درونگرایی که خودم هم متعجب میکند!

رفتارهایی که شاید بارها شما هم اگر این تیپ شخصیتی رو داشته باشید با آن مواجه شدید.

بی ذوقی ...

تصور کنید به یک جایی می روید یا چیزی را می‌خرید اما بعد نگاه کردن یا رسیدن به خواسته ، یک نگاه اجمالی رو به روی آینه، به خودتون می اندازید.

بله یک صورت پوکر و بی حوصله که انگار داره بابت تمام این وقت و هزینه ای که صرف رسیدن به خواسته کردید ، سرزنشتان میکند .

لعنتی حداقل یک لبخند بزن !

یا کسی که مدت ها اورا ندیدید و دلتنگش هستید . وقتی مقابلش می نشینید جوری به او نگاه میکنید که انگار از یک شی روی تاقچه هم بی اهمیت تر است !

اخرچرا ؟ مگر دلتنگش نبودی !

مورد بعدی درمورد رفتار بسیار اصیل و زیبای تعارف کردن در میان ما ایرانیان ، که من واقعا دوستش دارم . گاهی آنقدر به من تعارف می شود که از نظر مقاومت کم میاورم و سکوت میکنم اما شخص مقابلم فکر میکند که من به خوردن آن خوراکی بی میل نیستم ! پس بیشتر و بیشتر اصرار می‌کند!

ولی من واقعا میل ندارم و نمیخواهم ... فقط نمی‌توانم پا به پای شما تعارف را رد کنم !!!!

کم حرفی

این مورد صفت بارز من است. گاهی سرکار آنقدر مشغول کار و گوش دادن به پادکست وکتاب صوتی و... میشوم که همکاران سراغی از من می‌گیرند و فکر میکنند از فشار کار زیاد حالم بده شده است یا از هوش رفته ام !

درحالیکه لذت بخش ترین لحظات من ، تا قبل از آمدنشان سپری می شد.

دایره کوچکی از دوستان

روانشناسان می گویند که درون‌گران دوستان کم ولی صمیمی دارند . این موضوع درست است اما گاهی ما باید به هر علتی با جامعه ارتباطات بیشتری بگیریم .

در این شرایط است که من کم میاورم. می پرسید چرا ؟

معلوم است اولا باید در جایگاه یک درون گرا ، مواظب باشید که منزوی نشوید و هم چنین افسرده ...

پس وارد جامعه شده و دنبال کار می‌گردید. اینجاست که باید با صحبت کردن و مصاحبه های متعدد عده ای از کارفرمایان را قانع کنید تا با شما همکاری کنند .

تبریک میگویم دومین معضل درون‌گران پیش رویمان هست ( البته بعد از سفارش غذا 🥲(

اگر موفق شدید یک شغل خوب به دست بیاورید ، حال باید با آن مجموعه همراه شوید یعنی معضل کار تیمی !

به شخصه میتوانم این اطمینان را به شما بدهم که اگر از یک درونگرا بخواهید با یک تیم چهار نفره کار کند یا یک تریلی پر ذغال را بکشد ، او بی‌شک شاگرد آقای هادی چوپان خواهد شد !

بالاخره برای حمل این محموله نیاز به آمادگی بدنی بسیاری است !

شاید فکر کنید اغراق میکنم اما اصلا اینگونه نیست ، گروه شدن با افرادی که از دایره امن شما خارج هستند ، شبیه یک کابوس است .

اما چون طبع آدمیزاد به همه چیز عادت می‌کند پس مشکلی نیست از پس این موضوع هم میتوان برآمد.

صحبت کردن با تلفن

تعریف از خود نباشد من قدرت بیانی دارم که گاهی اطرافیانم بسیار لذت می برند اما فقط اطرافیانم !

چون در حضور بقیه از این قدرت و استعداد استفاده نکردم وگرنه الان یا بلاگر بودم یا یک بازاریاب که پول پورسانت هایش بسیار قابل توجه بود .

سفارش دادن پیتزا و زنگ زدن به ادارات ، همه و همه آزار دهنده بود تا آن که پای فروشگاه های اینترنتی و تاکسی اینترنتی جایشان را تا حدودی تصاحب کرد.

خدا را شاکرم که در عصر تکنولوژی به دنیا آمدم و بدون کوچکترین صحبتی میتوان همه چیز را سفارش داد وگرنه من باید با چند بار لکنت پشت تلفن بگویم درحالیکه هزاران بار تمرین کردم بگویم« اشتراک هستاد دو هستیم . یه پیتزا ی دو نون با فلافل خانواده نه نه نوشابه خانو... »

حتی یادآوری اش هم مو به تنم سیخ می کند!

نشخوار فکری

البته این مختص تیپ شخصیتی ما نیست . همه به نوعی درگیر این مسأله هستیم که واقعا آزار دهنده است. خصوصا بعد دعوا !

اگر بهترین پاسخ ها را داده باشی وقتی به خانه می آیی به خود زنی می افتی!

چرا ؟

معلوم است خود را لایق تنبیه میدانی که چرا جواب های بهتری ندادی !

و هزاران شرایط این چنین...

البته این عادت نادرست و آزاردهنده است که باید واقعا با آن مواجه شد .من که هنوز هم دارم روی آن کار میکنم .

گمنامی در فضای مجازی

باور کنید اگر یک روزی کسی بخواهد دنبال من در فضای مجازی بگردد پیدا کردنم از یافتن سیارات کشف نشده هم سخت تر است . نه عکسی نه یادداشتی نه پیجی!

شاید خنده دار باشد اما واقعا همین طور است تا به حال نه عکسی منتشر کردم نه علاقه ای به این کار داشتم . در واقع چندان جلب توجه را دوست ندارم . شاید آرامش را بیشتر ترجیح میدهم .نمیدانم اما از این موضوع ناراحتم نیستم .

البته سعی میکنم در حدی که این ارامش حفظ شود ، در این فضا فعالیت کنم .

این را هم بگویم که با کیلین مورفی ( بازیگر نقش تامی شلبی) به شدت موافقم که علاقه مند به کتاب و وقت گذرانی با خانواده است .

از یک درونگرا به درونگرای دیگر

تیپ شخصیتی درون‌گرایی مانع و جلودار ما برای پیشرفت و هدف نیست و نخواهد بود. این که نشخوار فکر تبدیل به عمیق نگری برای مسائل سودمند شود .

یا تکی کار کردنمان منجر به کشف یا خلق یک اثر الهام بخش و کمک کننده به بشر باشد، اصلا هم بد نیست و بی نظیر است نه ؟

استعداد ها و تیپ های مختلف شخصیتی ، یک موهبت هستند که باید به آنها جهت داد .

معتقدم شکرگزاری فقط این نیست که دست دراز کرده و بگویی خدارا شکر؛ بلکه شکر گزاری یعنی استفاده درست از نعمات و روحیات  برای کمک به دیگران و بهترکردن دنیای هم .

ممنونم که در این دلنوشته با من همراه بودید .

 

برچسب‌ها :

#دلنوشته   

#درونگرایی   

 

 

راستیتش قصد نوشتن نداشتم اما یک احساس خیلی عجیب غریبی مرا به این میل سوق میداد تا بنویسم آنقدر بنویسم که انگشتانم درد بگیرد  اما امان از مشغله !

بعد از اتمام کارهای روزانه ی بخش ، سرانجام راه گریزی یافتم تا بنویسم . من دریافته ام که هر کسی میل شدیدی به علاقه های درونی اش دارد . یکی رقص دیگری آواز و دیگری ورزش و سفر و گذراندن وقت با دوستان .

ولی برای من درونگرا ،  نوشتن به تنهایی قادر است جای ساعت ها سفر به دورترین و زیبا ترین مکان های دنیا را بگیرد . تعجب میکنید ؟

اگر باور ندارید پس میتوانم بگویم تابحال یک درونگرا را از نزدیک ندیده اید!

تیپ شخصیتی عجیبی است. تصور کنید در خانه مانده و مدت هاست بیرون نرفته اید. در این لحظه احساس افسردگی می‌کنید . با خود میگویید « امروز باید برنامه ای برای بیرون رفتن خودم بچینم»

تا این جای ماجرا همه چیز عادی و طبیعی است ،درست همانند دیگران!

پس با دوستان قرار گذاشته و بیرون می روید در نیم ساعت یا حتی سه ساعت اول همه چیز خوب پیش می رود اما کم کم احساس بی حوصلگی و کلافگی غریبانتان را می‌گیرد !

ای خدای من امان از این احساس دیوانه کننده !

بله رک و راست بگویم دیگر دوست ندارید که ادامه دهید پس به یک بهانه ای دورهمی دوستانه را می پیچانید.

سرانجام کار به جایی کشیده میشود که گویی تمام دنیا زندان است و باید به اتاق خودتان پناه ببرید .

به محض‌ ورود به خانه ، چشمها را می بندید و آرامش تمام وجودتان را فرا می‌گیرد .

 اگر شما هم اینگونه هستید ،تبریک میگویم شما یک درونگرا هستید!

درونگرایی در ابتدای شبیه یک مانع بزرگ بود لااقل برای منی که بهترین ارائه ها را در دانشگاه آماده میکردم اما سخن گفتن در میان جمع برایم کمی مشکل بود .

یا وقتی دوستانم برای تولدم ، سوپرایزم میکردند ...

وای خدای من ... بهترین کادو را می‌گرفتم اما قادر نبودم همچون دوستانم خوشحالی کنم ! با اینکه بسیار از گرفتن آن هدایای ارزشمند ، در پوست خود نمی گنجیدم !

و هزاران شرایط این چنین...

به مرور درونگرایی برایم به یک فرصت تبدیل شد . منی که نمی‌توانستم همچون همسن و سالان خود عکس العمل نشان دهم ، روی کاغذ خود را به زیبایی به نمایش می گذاشت . مهر تایید این مسأله دریکی از پست های اینستاگرام خورد.

مردی که ادعا میکرد بهترین نویسندگان دنیا تیپ شخصیتی این چنین داشتند!آنجا بود که متوجه شدم باید از این فرصت استفاده کرد .پس نوشتم و نوشتم آنقدر نوشتم که انگشتانم سر شدند اما ذهن ناآرامم آرام گرفت.

با شناخت خودم ، حتی در روابط با دوستان و اطرافیان تغییر بی نظیری شکل گرفت. 

قبلاً اگر در جمع ، کم حرف و بی حال میشدم ، کمی برایشان سوءتفاهم میشد اما اکنون میدانند که این بی حوصلگی ظاهری  بهاین معنا نیست که از آنها بدم می آید یا خشمگینم بلکه فقط و فقط باتری اجتماعی بودم رو به کاهش است ! 

پس به من کمی فضا داده میشود که دوباره شارژ شوم ! 

درونگرا ها اعلام حضور کنند  هموبشناسیم ☺️

 

 

 

F.abbasi 160

برچسب‌ها :

#درونگرا   

#دلنوشته   

نیروی تخیل

Fatemeh Abbasi
20:25 1402/11/5
84
0 0

هزارپایی بود وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او جمع می شدند تا او را تحسین کنند؛ همه، به استثنای یکی که ابداً رقص هزارپا را دوست نداشت.
یک لاک پشت حسود ...

او یک روز نامه ای به هزارپا نوشت :
ای هزارپای بی نظیر! من یکی از تحسین کنندگان بی قید و شرط رقص شماهستم. و می خواهم بپرسم چگونه می رقصید. آیا اول پای ۲۲۸ را بلند می کنید و بعد پای شماره ۵۹ را؟ یا رقص را ابتدا با بلند کردن پای شماره ۴۹۹ آغاز می کنید؟ در انتظار پاسخ هستم. با احترام تمام، لاک پشت.

هزار پا پس از دریافت نامه در این اندیشه فرو رفت که بداند واقعا هنگام رقصیدن چه می کند؟ و کدام یک از پاهای خود را قبل از همه بلند می کند؟
و بعد از آن کدام پا را؟ متاسفانه هزار پا بعد از دریافت این نامه دیگر هرگز موفق به رقصیدن نشد.

 سخنان بیهوده دیگران ازروی بدخواهی وحسادت؛ می تواند بر نیروی تخیل ماغلبه کرده و مانع پیشرفت و بلند پروازی ما شود.

دنیای سوفی _ یوستین گردر

 

برچسب‌ها :

#حکایت   

#کتاب   

#احساس خوب   

#عزت نفس   

آخرین مطالب

پربازدیدترین مطالب

محبوب‌ترین مطالب

جنجالی‌ترین مطالب

حس خوب

حس خوب

2 نظر
Fatemeh Abbasi Fatemeh Abbasi
دوشنبه، 18 مرداد 1400